-
امیر محمد در عتبات
شنبه 8 تیرماه سال 1392 19:34
-
نمی گویم چرا من؟!
شنبه 8 تیرماه سال 1392 11:23
سخنان زیبا و آموزنده یک قهرمان! آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد. یکی از طرفدارانش نوشته بود: چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب کرد؟ او در...
-
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 12:47
-
سلام سلطان قلبها...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 14:05
سلام سلطان میدانید چقدر دلم هواییتان شده؟؟ میدانید چشمهایم به انتظار دعوتتان سیراب اشک شده؟؟ میدانم میدانید آقا... حتما من لیاقت دعوتنامه تان را ندارم... شما که بزرگوارید... می شود این بی لیاقت را دعوت کنید آقا؟؟ می دانم از آهو کمترم... من در صید گناهم و آهو در صید صیاد... می شود این گناهکار را دعوت کنید آقا؟؟ السلام...
-
یه تبریک با طعم سیاست
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 09:57
-
واقعا نمیدونم چی بگم...
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1392 12:17
آیا می دانستید در هنگام نماز خواندن نام احمد(یکی از نام های حضرت محمد (ص) ) را تشکیل می دهید منبع: http://www.yahosein72.ir/ « لا حَولَ ولا قُوّةَ إلاّ باللّه »
-
عیدتون مبارک
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1392 03:32
الهی.... به آخر این دعا میرسم بغضم می گیره خدایا به حق این پنج تن حاجت حاجتمندان را برآورده به خیر بگردان آمین یا غفور یا رحیم میلاد سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام بر همه شما دوستان تبریک و تهنیت باد..
-
چه کسی میخواد رأی نده؟
شنبه 18 خردادماه سال 1392 11:04
اصلا آدمی نیستم که دنبال بحثهای سیاسی باشم... اصلا از سیاست هیچی سر در نمیارم...حوصله جنجالهای سیاسی هم ندارم... اما... اونهایی که میگن ما رأی نمیدیم...اونهایی که میگن براچی باید رأی بدیم؟برامون چیکار کردن؟ این همه رأی دادیم چی شد؟جز اینکه تورم بیداد میکنه؟ خلاصه از این قبیل حرفا... میخوام بگم ... آقا یا خانومی که این...
-
اللهم اشف کل مریض
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 13:55
-
یعنی میشه؟
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 11:55
۴۵-۴۴-۴۳-۴۲- همینجور به چراغ قرمز نگاه میکردم و قعر در تفکر بودم... خدایا چی میشه؟ یعنی درست میشه؟ یعنی همه چی مثل اولش میشه؟ وای این چرا سبز نمیشه ۳۳-۳۲-۳۱-.... خانوم..... من با ترس برگشتم سمت شیشه ماشین...یعنی قلبم داشت از جا کنده میشد... گفتم خانوم چه خبرته ترسیدم... گفت کمک کنید... یه نگاه به سر و وضعش...
-
بلاگفا...
شنبه 11 خردادماه سال 1392 10:24
دوستان عزیزی که در بلاگفا وبلاگ دارید ... من نمیتونم بهتون سر بزنم چون بلاگفا برا من اصلا باز نمیشه از این بابت بلاگفا باید از من عذر خواهی کنه هر وقت درست شد میام به همتون سر میزنم
-
تولدت مبارک
شنبه 11 خردادماه سال 1392 03:30
یک سال است که این خانه مجازی بنا شده و امروز سالروز تولدش است... دوستانی بودند که از همان ابتدا همراهیم کردند و دردهایم را خواندند... و دوستانی که به تازگی اینجا را میخوانند... از همه شما ممنون و سپاسگزارم... امید که این خانه بتواند پاسخگوی محبتهای شما عزیزان باشد... وبلاگ عزیزم تولدت...
-
عمه می شویییییییییییییییییم...
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 14:04
-
چقدر دین مظلوم است...
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 13:09
داشتم به پستهای قبلم یه نگاهی می نداختم... چشمم به این پست افتاد...گفتم دوباره آپش کنم... ممنون از نگاهتان... سال ۸۵ وارد حوزه علمیه شدم...اون موقع دلایل زیادی برای خودم داشتم...اینکه در تربیت فرزندانم موفق باشم و از وارد شدن در هیاهوی کمرنگ شدن دین درجامعه امروز دور باشم... اون زمان فکر می کردم اگر وارد حوزه بشم خود...
-
تشییع شهدای کربلا
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 12:35
امروز خیلی اتفاقی رفتیم بیرون... شهر خیلی شلوغ بود...راه ها بسته ... من و حنانه بودیم...از سربازی پرسیدم چی شده؟ گفت:تشییع پیکر شهدایی که در راه بازگشت از سامرا به شهادت رسیدن هست... نمیدونم بگم دعوت...سعادت...اتفاق...شانس... هر چی بود خیلی خوشحالم که در تشییع اونها شرکت کردم... انسانهایی که حتما حتما انتخاب شده...
-
پدر
جمعه 3 خردادماه سال 1392 15:59
دیروز رفتم مغازه بجای روز پدر برای مادرم هدیه ای بخرم که هم پدر بود و هم مادر... صاحب مغازه گفت برای پدرتان چیزی نمی خواهید؟ گفتم پدرم کم توقع است...به فاتحه ای قانع و به قرائت قرآنی بسنده می کند... پدرم روزت مبارک و اشکهای امروزم در نبودنت تقدیم تو باد تویی که روحت همواره حامیم در تمام زندگی بوده و دعایت بدرقه...
-
سفرنامه عتبات (قسمت آخر)
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 12:03
نمیدونم چرا این روزا نوشتنم نمیاد... تصمیم گرفتم خلاصه سفر رو تو همین پست بزارم و جمش کنم... شب آخر تو نجف یه حس غریبی بود...حس جدا شدن...کنده شدن...ولی چاره ای نبود...صبح زود به سمت کربلا حرکت کردیم...برای نماز ظهر به مرقد طفلان مسلم در نزدیکی کربلا رسیدیم...برای اولین بار بود میرفتم ...خیلی حس عجیبی بود...یه آرامش...
-
هم اکنون نیازمند یاری گرمتان هستیم...
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 22:43
-
خدایا...
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 14:25
خدایا ... میبینی چقدر راحت توبه می شکنم؟! چگونه می توانی دست بر شانه هایم بگذاری و بگویی دوباره شروع کن... و چقدر احمقم من... دوباره همان راه رفته را می روم و تو....
-
سفرنامه عتبات(۳)
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 07:41
چهارشنبه 30 اسفند 1391 بعد از صرف صبحانه ساعت حدودا 7 صبح بود که به سمت مسجد سهله حرکت کردیم...بعد از رسیدن به مسجد با چیز جالبی روبرو شدیم...یک خانه بزرگ که قبلا آنجا نبود...خانه که چه عرض کنم یک کاخ یا قصر بگویم بهتر است...البته به علت بنایی دور تا دور آن بسته بود و فقط نمایی آجری از بلند ترین نقطه آن به چشم می...
-
سفرنامه عتبات (۲)
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 13:09
سه شنبه ۲۹ اسفند۱۳۹۱ برای نماز صبح به همراه همسرم راهی حرم شدیم...راه طولانی...خستگی سفر...همه دست در دست هم داده بود تا نتوانم سریع تر راه بروم...بنده خدا همسرم هم همپای من می آمد...خیابانها بسیار خلوت بود...هرچه به حرم نزدیک می شدیم جمعیت بیشتر می شد...قسمت آقایان خلوت بود و همسرم سریع وارد صحن شد...ولی قسمت خانمها...
-
سفرنامه عتبات(۱)
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 07:39
دوشنبه ۲۸/۱۲/۹۱ روز بسیار پر استرسی بود...اضطراب و دلهره همه وجودمان را فرا گرفته بود...با اینکه تجربه اول نبود ولی باز هم اضطراب خودش را داشت...ساعت ۶ صبح از قصر شیرین به طرف مرز حرکت کردیم ...حدوا یک ربع فاصله بود...وارد سالن انتظار شدیم و وسایلمان را تحویل دادیم...به ترتیب در صف ایستادیم تا گذرنامه هایمان مهر خروج...
-
سال نو مبارررررررررررررررک
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 21:32
سلام و هزار تا سلام به شما دوستای خوبم... سال نو مبارک ... امیدوارم سال خوبی داشته باشید... ما امروز رسیدیم از عتبات... خیلی به یادتون بودم و دعاتون کردم... به جا همتون نماز خوندم و خلاصه حسابی نائب الزیارتون بودم... امیدوارم قسمت همتون بشه... سر فرصت میام و حسابی تعریف می کنم... کلی حرف دارم براتون... فعلا... یا حق...
-
آخرین پست ۹۱
شنبه 26 اسفندماه سال 1391 08:46
ساعت ۸ شب باید حرکت کنیم... و این آخرین پست در سال ۹۱ است... دعا کنید حال که با دست خالی به این سفر می روم با دستانی پر برگردم... اگر عمری باقی باشد و لایقش باشم دعا گوی همه شما دوستان خواهم بود... شما نیز مرا از دعای خیرتان فراموش نکنید که بسیار محتاجم... امیدوارم سال ۹۲ برای همه شما عزیزان بهتر از سال ۹۱ باشد و در...
-
قالب عوض می کنیم...
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 07:47
خب دوستای خوبم گفتم که وبلاگ هم یه بوی عتبات به مشامش برسه جون بگیره گفتم یه دفعه همه با هم کربلایی بشیم دیگه انشاالله... خیلی التماس دعا دارم... راستی امروز جلسه برا عتبات داریم وای واکسنم تو همین چند روز باید بزنیم مجددا التماس دعا دارم زیاد... یا حق...
-
عتبات...
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 07:11
سلام به همه دوستان خوبم... سفر عتبات ما دو روز جلو افتاد ... یعنی ۲۶ اسفند تاریخ حرکت ماست... هرچند تمام برنامه ریزیهام بهم خورده و کلی کار عقب مونده دارم ... ولی خییییییییییییییییییییییییییییییلی خوشحالم که زودتر به محبوبم میرسم... انشاالله خداوند این سفر معنوی رو نصیب و قسمت همه شما عزیزان قرار بده... انشاالله...
-
مرهم
شنبه 19 اسفندماه سال 1391 12:49
وقتی که دلت زخمی باشد... وقتی که مرهم های دنیا را یارای مبارزه با آن نباشد... دیگر اشک هم مرهم نخواهد شد... و غبار غم... عفونتش را ابدی خواهد کرد...
-
کربلا
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 09:22
نمیدانم چگونه بگویم احساسی را که در درونم شعله می کشد ... وگرمای آن تا قعر درونم رخنه میکند... گویی اولین باریست که به این سفر معنوی میروم... سفری که شاید آرزوی بسیاری از شما خوبان باشد... و من چه بی رحم شده ام که باز این سفر را از خدا می طلبم... انشاالله نوروز امسال در کنار حرم مطهر و منور آقا امیرالمومنین امام علی...
-
ادامه مقاله رجعت
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 10:49
سلام به همه دوستان مجازی... ممنون که وقت گذاشتید برای خوندن این مقاله... تصمیم گرفتم مقاله کامل رو در وبلاگ قرار بدم... البته پی نوشتها رو حذف کردم و فقط اونهایی که توضیحی بودن رو گذاشتم بمونه... اگر دوست داشتی کاملشو بخونی برو ادامه مطلب... با تشکر از همه شما خوبان... چکیده براساس براهین عقلی و نقلی، رجعت، باوری است...
-
رجعت چیست؟
شنبه 5 اسفندماه سال 1391 07:39
تصمیم گرفتم مقداری از مقاله ای که چند سال پیش در مورد رجعت نوشتم براتون بزارم... خودم این مقاله رو خیلی دوست دارم... البته این مقداری از اون مقالست... مقاله اصلی تقریبا ۵۰ صفحه میشه... به علت طولانی شدن من فقط قسمتی از اون رو گذاشتم ... امیدوارم خوشتون بیاد... برای خوندن مقاله لطفا به ادامه مطلب بروید... رجعت در...