کِلک های جیران

الهی...شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عیان...

کِلک های جیران

الهی...شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عیان...

سفرنامه عتبات (قسمت آخر)

نمیدونم چرا این روزا نوشتنم نمیاد... 

تصمیم گرفتم خلاصه سفر رو تو همین پست بزارم و جمش کنم... 

شب آخر تو نجف یه حس غریبی بود...حس جدا شدن...کنده شدن...ولی چاره ای نبود...صبح زود به سمت کربلا حرکت کردیم...برای نماز ظهر به مرقد طفلان مسلم در نزدیکی کربلا رسیدیم...برای اولین بار بود میرفتم ...خیلی حس عجیبی بود...یه آرامش خاصی داشت...میتونم به جرات بگم هیچ وقت این حس رو نداشتم...اینقدر آروم بودم که انگار تو این دنیا نیستم...بعد از زیارت و نماز به سمت کربلا حرکت کردیم...ساعت یک ونیم رسیدیم هتل...هتل ما تا حرم حضرت ابوالفضل یه یه ربعی راه بود...ولی خیلی بهتر از هتل نجف بود...یک آقای اهوازی مهربون مدیر هتل بود...خیلی مرد خوبی بود...میگفت افتخارم اینه که به زوار خدمت کنم...تو اون مدت که اونجا بودیم خیلی محبت میکرد ...شب جمعه تو حرم امام حسین هر کی رفته میدونه چی میگم...هر کسی هم نرفته انشاالله قسمتش بشه...درسته خیییییییییییییییییییلی شلوغه ولی حال و هواشم فرق میکنه...تو اون دو سه روزی که کربلا بودیم هر وقت به نیت حرم امام حسین حرکت میکردیم سر از حرم حضرت عباس در میاوردیم...مثلا اونقدر ایست بازرسیها شلوغ بود که اگر میخواستیم به جماعت برسیم باید میرفتیم حرم حضرت عباس که نزدیک ما بود...یا از باغ امام جعفر صادق که برگشتیم بریم حرم امام حسین از کنار حرم حضرت عباس سر در میاوردیم...دیگه برا رفتن به حرم امام حسین ع تشنه تشنه میشدیم...قربون هر دوشون برم ...رفتن به قتلگاه و خیمه گاه و تله زینبیه جرات میخواست...تصور روزی که اونجا محشر به پا شد...خیمه هایی که آتش گرفت...زن و بچه هایی که فرار می کردن...حضرت زینب که از تله زینبیه به قتلگاه نگاه میکرد که برادرشو سر میبرن...فقط تصور این اتفاقات آدم رو خون به جگر میکنه...حرم همیشه شلوغ بود...بیشتر عربها بودن...ایستهای بازرسی که کم کم نیم ساعت طول میکشید...البته فقط یکیش...سه تا ایست بازرسی بود...فکر کنید مثلا ۱۰۰ تا عرب بود ۵ تا ایرانی...حتی راه رفتن هم در شهر سخت بود...از بس شلوغ بود...ولی صبح آخری که برای وداع رفتیم ...همونجا گفتم قربونت برم امام حسین که این صبح آخری یه حال اساسی به ما دادی...از بس خوب شده بود...خلوت شده بود...دیگه تو ایست بازرسیا معطل نمی شدیم...بیشتر عربها رفته بودن و شهر خلوت تر شده بود...اون روز صبح یه دل سیر زیارت کردیم ...خیلی خوب بود...بعد هم عازم سامرا و کاظمین شدیم...اولین بار بود میرفتم سامرا...خیلی خوشحال بودم...ساعت ۲ رسیدیم ...نماز ظهر رو خوندیم و رفتیم زیارت...دو امام عزیزمون...امام هادی ع و امام حسن عسگری ع به همراه حکیمه خاتون عمه امام زمان ع و نرجس خاتون مادر بزرگوار امام زمان ع مرقد مطهرشون یک جا و در داخل یک ضریح بزرگ بود...البته در حال بازسازی ...بعد از زیارت به سرداب امام زمان رفتیم...جایی که محل غیبت امام زمانه...انشاالله قسمتتون بشه و اون حس و حال رو درک کنید...خیلی نفسم تنگ اومده بود...بغض داشتم ولی نمیتونستم گریه کنم...احساس خفگی می کردم ...ولی بالاخره ترکید و یه دل سیر زار زدم...بعد از وداع با امامان عزیزمون راهی کاظمین شدیم...ساعت ۸ شب رسیدیم...شب اول ایام فاطمیه بود...مردم مراسم گرفته بودند و دسته روی در خیابونها بود...تا ۹ و نیم وقت داشتیم بریم زیارت...مرقد مطهر دو امام عزیزمون امام موسی کاظم ع و امام جواد فرزند بزرگوار امام رضا ع اونجاست ...خییییییییییییییییلی قشنگ و با صفا درست کردن صحن رو ...قبلا رفته بودیم در حال تعمیرات بود...اونقدر باصفاست که دلت نمی خواد از حیاطش بیرون بیای...قبل از رفتن به حرم مداح کاروانمون مرثیه خوند و حسابی حالمون رو سرجاش آورد...بعدم رفتیم نماز و زیارت...هتل ما بغداد بود...برا همین نمیتونستیم زیاد بمونیم...وداع کردیم و پایان زیارت...زیارتهایی که هیچ وقت یادمون نمیره...لحظه به لحظشو...ساعت ۱۱ونیم رسیدیم هتل...بعد از صرف شام به اتاقهامون رفتیم و در انتظار صبحی که باید این کشور رو ترک کنیم با کوله باری از خاطره و دلتنگی... 

امیدوارم قسمت همه شما دوستان بشه و برای من حقیر هم دعا بفرمایید... 

 

 

والسلام... 

یا حق...

نظرات 9 + ارسال نظر
میشه شفاعتم کنی پسرخاله یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:31 ب.ظ http://shefaaat.blogfa.com/

سلام دوست عزیز ازخاطرات معنوی سفرتان استفاده کردم
انشالله زیارتتان مقبول درگاه حق تعالی باشدوبازقسمتان کربلا
یاحق

میشه شفاعتم کنی پسرخاله دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:15 ق.ظ http://shefaaat.blogfa.com/

عارفی را گفتند:
دنیا را چگونه می بینی؟
گفت:
آنچنان که بدون رضایتِ من
برگی از درخت نمی افتد!!
گفتند :
مگر تو خدایی؟!!!
گفت :
نه!، راضی ام به رضای خدا....

میشه شفاعتم کنی پسرخاله دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:58 ق.ظ http://shefaaat.blogfa.com/

سلام بزرگوار
میگفت چشمان شهدابه راهى است که ازخود به یادگار گذاشته اند،اماچشم ما به روزى که باآنان روبروخواهیم شد.
باپست دوشهید بایک وصیت بروزم ومنتظردیدگاه شما

دعائی...تاکه شرمنده نباشیم
التماس دعا

امیر دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:48 ق.ظ http://dal-haste91.blogfa.com

خیلی زیبا توصیف کردی خواهر ان شاءالله قسمت ما هم بشه و دوباره قسمت شما ...شاد باشی خواهر

ممنون ...
نظر لطف شماست...
انشاالله قسمتتون بشه...
یا علی...

میشه شفاعتم کنی پسرخاله دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:46 ب.ظ http://shefaaat.blogfa.com/

خــدا کنــد کہ کسے حالتش چـو ما نشــود
ز دام خــال سیــاهش کسے رهــا نشــود
خــدا کنــد کہ نیفتــد کسے ز چشــم نگار
بہ نـزد یــار چـو ما پست و بے بهــا نشــود
جــواب نالــہ ے مــا را نمے دهــد “دلبــر”
خــدا کنــد کہ کسے تحبــس الــدُعا نشــود
شنیـده ام کہ از این حــرف، یــار خستــہ شده
خــدا کنــد کہ بہ اخــراج مــا رضــا نشــود
مــریض عشقــم و من را طبیب لازم نیست
خــدا کنــد کہ مــریضے مــن دوا نشــود
غزل سروده رهبر معظم انقلاب در وصف امام عصر (عج)

میشه شفاعتم کنی پسرخاله دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:51 ب.ظ http://shefaaat.blogfa.com/

امام جوادعلیه السلام فرمودند: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است : توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.
وصفیش «جواد» آمد وصیفش «تقی» کان شه
شد مظهر لطف و قهر سلطان دو عالم را
چون زد قلم قدرت نقش رخ زیبایش
مشتاق جمالش کرد عشق، آدم و حاتم را
ولادت امام محمدتقی(ع) مبارک باد

ehsan سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:17 ق.ظ http://tamadon-farhang.blogfa.com

به قدری زیبا و با احساس لحظه هارا توصیف کردیدکه ما هم تصویرش را درخیال ذهن نقاشی نمودیم!!مرسی

نظر لطف شماست...
زیبا می خوانید...
یا علی....

میشه شفاعتم کنی پسرخاله سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:30 ق.ظ http://shefaaat.blogfa.com/




هر شب می خونم باشور ونوا، کربلا می خوام ابوالفضل

ذکر سجود نمازم شده :کربلا می خوام ابوالفضل

جدایی هم حدی داره آقام، کربلا می خوام ابوالفضل

ابوالفضل کربلاییم کن .ابوالفضل نینواییم کن

نفس نفسم ذکر کربلاست ،کربلا می خوام ابوالفضل

عشق من فقط گنبد طلاست ،کربلا می خوام ابوالفضل

قسمتم بکن تا بیام حرم، کربلا می خوام ابوالفضل

جون وزندگیم نذر روضه هات ،کربلا می خوام ابوالفضل

ابوالفضل کربلاییم کن .ابوالفضل کربلاییم کن

ابوالفضل نینواییم کن .ابوالفضل نینواییم

میشه شفاعتم کنی پسرخاله پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ق.ظ http://shefaaat.blogfa.com/

پدرم
ای کاش تو باز آیی و من پای تو بوسم
در سجده روم صورت زیبای تو بوسم
هر جا که برفتیو دمی جای گرفتی
آنجا بروم گریه کنان جای تو بوسم........
شادی روح پدران مان صلوات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد