-
یکمی حرف راست...
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 08:51
-
وهم...
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 12:00
-
یه روز خوب
شنبه 29 مهرماه سال 1391 12:26
-
سلام
جمعه 28 مهرماه سال 1391 17:15
تصمیم گرفتم خاطرات بچه هامو تو وبلاگشون بنویسم دوست داشتید یه سر اینجا وا ینجا بزنید... خیلی خوشحال میشن... ممنون از همه شما...
-
اعجاز قرآن ،پژوهشگران ژاپنی را مسلمان کرد
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 07:08
اعضای یک گروه پژوهشی در ژاپن با اذعان به اعجاز قرآن به دین اسلام گرویدند. به نوشته روزنامه الجزیره چاپ عربستان، اعضای این گروه پژوهشی که در زمینه فعل و انفعالات یک پروتئین در مغز فعالیت می کردند، از دریافت نتیجه تحقیقات پزشک مسلمان دکتر ابراهیم خلیفه که با استناد به قرآن تهیه شده بود، شگفت زده شدند و با اذعان به اعجاز...
-
اولین سالگرد
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 07:27
دیروز اولین سالگرد معصومه و مهدیه عزیزم بود... چقدر زود یک ساله شدید عزیزانم...شادی و غم چقدر بهم نزدیکند و ما باور نداریم... ۲۲ مهر ۱۳۹۰ را هیچ گاه از یاد نخواهم برد...فاجعه ایی که هنوز آن را باور نکرده ام...هنوز مانند آدمهای بهت زده ان را دروغی بیش نمی دانم... می دانم مرگ می آید ...باور دارم سرزده می آید... ولی...
-
تولدانه
جمعه 21 مهرماه سال 1391 12:57
-
قول نوشت
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 09:16
-
قضاوت
شنبه 15 مهرماه سال 1391 22:03
-
دل بزرگ میخوام...
شنبه 15 مهرماه سال 1391 09:56
-
لطفا نظر بدهید...
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 08:10
با عرض سلام خدمت خوانندگان محترم این وبلاگ... ممنون میشم اگر نظرات خودتونو در مورد مطالب این خونه بگید و در بهتر شدنش کمکم کنید... لطفا آروم رد نشید... ممنون از نگاهتون...
-
چقدر دین مظلوم است...
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 10:37
سال ۸۵ وارد حوزه علمیه شدم...اون موقع دلایل زیادی برای خودم داشتم...اینکه در تربیت فرزندانم موفق باشم و از وارد شدن در هیاهوی کمرنگ شدن دین درجامعه امروز دور باشم... اون زمان فکر می کردم اگر وارد حوزه بشم خود به خود همه این اتفاقات میفته...یعنی ایمانم قوی میشه...حجابم کامل میشه...رفتارم با مردم خوب میشه... ولی کم کم...
-
خدایا به تو ایمان دارم...
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 10:01
با این که این روزها به هر دری می زنم باز نمی شود... ولی سرشار از امیدم... امید به فردایی روشن... امید به اینکه هیچ چیزی نداشته باشم خدایم را دارم... همه درها هم قفل باشد درهای رحمت الهی باز است... من می دانم شاید خواسته هایم سرانجامی نداشته باشند ... اما خدایی دارم که بی قراری هایم را به آغوش می کشد... در کنارش...
-
حیوان ناطق
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 22:09
انسان... چه واژه ی غریبیست در این زمانه... در منطق انسان یعنی حیوان ناطق... جنس +فصل یعنی ناطق بودن فصل انسان است که او را از دیگر حیوانات متمایز می کند... نطقی که هم می تواند دودمان آدمی را بر باد دهد وخانمانی را بر اندازد هم می توانداو را به عرش ببرد و به کمال برساند ... کمال... همان هدفی که خدا از آفرینش انسان...
-
بازگشت...
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 22:07
می خواهم صدایم را بر شانه های باد بگذارم و خود ... با فریاد سکوتم،بانگ برآورم ... که ای... "مَن "... به کدامین نا کجا آباد می روی؟ از چه رو نشسته و غفلت نموده ای!؟ آیا نمی شنوی صدایی که تو را می خواند... "ان الانسانَ لفی خسر" چگونه آرامی و دم نمی زنی از این خسران!؟ به کجا می روی و" مَنم مَنم...
-
عُجب نوشت...
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 11:48
سلام و صد هزار تا سلام خدمت خوانندگان محترم و محترمه این وبلاگ... ممنون از نگاهتون... چند وقت پیش یه مطلبی در باره عُجب نوشته بودم که دوست عزیزی خواستند که کاملتر بنویسم و راه درمان هم ذکر کنم ما هم سمعا و طاعتا به در خواست دوست عزیزمون لبیک میگیم... این مطالبی که میخوام بنویسم از کتاب چهل حدیثه امام خمینی انتخاب کردم...
-
صبر نوشت...
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 15:58
خدا جونم ...خدای مهربونم... نمی دونم از این بنده هات چی دیدی که این همه امتحانشون میکنی... یکی مثل من که میدونی همش سرافکنده و رو سیاست پیشت ،امتحان کردنش دیگه چیه... میخوای بار گناهامو زیاد کنی...یا میخوای بگی بنده خوبی نیستم... من که خودمم میدونم اینارو... من شاگرد تنبلیم...آیکیوم در حد جلبکه...همیشه تو امتحانات کم...
-
من از همه چی که نمی ترسم...
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 11:03
-
تبریک...
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1391 10:41
یه سلام با عطر شعبان خدمت دوستای خوبم... حلول این ماه عزیز رو تبریک میگم و از همتون التماس دعا دارم...
-
یه خاطره
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 10:58
-
احساس...
شنبه 27 خردادماه سال 1391 03:09
اگر بگویم احساسم چیست ،می گویید پوچ است... اگر بگویم دلم بقیع میخواهد،میگویید دور است... شاید کمی قبل تر می گفتم :آخر به کدامین گناه... الان که بزرگتر شدم ،می فهمم گناه لازم نیست... حال می گویم به کدامین حکمتت... به کدامین مصلحتت... کوله بار سفرم را که دیده بودی!!! چگونه دلت آمد بازش کنی؟؟؟ چگونه اشکهای بی وقفه ام را...
-
من میگم امام خامنه ای ...
جمعه 26 خردادماه سال 1391 11:21
قربون اون لبخند ملیحت برم آقا... کور شود هر آنکه نتواند دید...
-
عُجب چیه؟
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 14:24
تا حالا شده وقتی یکی ازتون تعریف میکنه کلی ذوق کنید و خوشحال بشید... خُب تا اینجاش بد نیست... حالا اگر مغرور هم بشید چی؟ اونوقته که میگن طرف دچار عُجب شده. یعنی خود برتر بینی ،اینکه من از همه بهترم و همه باید به من افتخار کنن... اینها ناشی از تعریف بیجای دیگرانه که باعث میشه یکسری باورهای غلط در ما شکل بگیره......
-
افتخار میکنم که...
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 13:44
یک طلبه هستم...
-
یکمی غم...
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1391 10:57
سلام... من امروز به عنوان یک انسان میخوام بگم...چراااااااااااااا؟؟؟آخه چرااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟ برا چی ما آدمها عبرت نمی گیریم... اطرافیانمون رو میبینیم که منتظر مرگ نبودن ولی مرگ ناگهان اونها رو درید.... ولی بازم میگیم مرگ مال ما نیست مال همسایست... دیروز با خودم فکر میکردم کجای دنیا ایستادم... به چیه...
-
رابطه کادو با سرماخوردگی...
شنبه 13 خردادماه سال 1391 20:39
-
اولین کِلک...
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 12:23
سلام به همه... سلام به اونهایی که اینجا رو میخونن ...وسلام به اونهایی که اینجا رو نمی خونن... سلام برای سلامتی همتون... این اولین باری نیست که مینویسم... ولی نمی دونم چرا اولین نوشتن اینقدر سخته... آدم نمی دونه چی و از کجا بنویسه... دوست دارم تو این وبلاگ یه کاری انجام بدم ...یه کار بزرگ ... ولی نمی دونم چه کاری ......