پست ثابت

سلام به دوستان

از اینکه من دیر به وبلاگ میام ونظرات شما دوستان دیر تایید میکنم

عذر خواهی میکنم.....من هفته یک بار به وبلاگ میام  ونظرات شما دوستان رو پاسخگو هستم و وبللاگ رو اپ میکنم....

التماس دعا از همه دوستان

خیلی برام دعا کنید...

یا علی....

----------------------------------------------------------------------------------------------------

از دوستان عذرخواهي ميكنم از اين كه دير ب وبلاگ سر ميزنم و پاسخگو هستم اينترنت مشكل داره واگر دير سر ميزنم عذرخواهي بنده رو پذيرا باشيد


يا صاحب الزمان


بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا. 

چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. 

آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود. 

همان شبی که هزار شب نمیشود. 

همان شبی که همه به هم محرمند. 

همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه به تمام مردان شهر محرم 

میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم. 

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد.این تالار محضر خدا نیست تا 

می توانید معصیت کنید. 

همان شبی که داماد هم آرایش میکند. 

همه و همه آمدند حتی دایی سعید و…. 

اما…کاش امام زمانمان”عج” بود.حق پدری دارد بر ما… 

مگر میشوداو نباشد؟ 


عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.به تالار که رسید سر در تالار نوشته
 بودند: 


ورود امام زمان (عج) اکیدا ممنوع! 

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم 

بیام….مگر میشود شب عروسی دختر پدر نیاید.من آمدم اما.. 

گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دخترک دعا کرد…. 

خاک بر سرمان شود آقا تو که جان جهانی…چه ظالمانه یادمان میرود که هستی.ما که روزی مان را از 

سفره تو می بریم و می خوریم،با شیطان می پریم و می گردیم.میدانم گناه هم که میکنیم،باز دلت 

نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی! 

ما حواسمان پرت است که فراموش میکنیم شما را. اما شما خوب یادمان میکنی.سیدابن طاووس مگر 

نمی گفت که در سرداب مقدس دعا میکردی: ربّنا شیعتنا منّا… 

بدا به حال ما!ما بهترین مصداق نامردمانیم….بدا به حال ما…. 

آن شب هایمان را که بی حضور تو حتی بی حضور دل راضی ات می گذرانیم،

صحبت با خدا!!!!

الو! سلام

-: سلام علیکم! بفرمایید.

ببخشید با خدا کار داشتم، می خواستم با خودشون صحبت کنم.

-: خودم هستم، باز چی شده بنده من؟

-: اِ… چه حافظه ای ماشا الله. چه زود منو شناختید.

-: من هیچ کس را فراموش نمیکنم. هیچکس.

-: ببخشید خدا جونم! کارم یه خورده طول می کشه وقت دارین؟

- بگو! همه حرفات رو می شنوم.

-: خدا جونم؟!

-: بگو جانم!

-: یه خواهش دارم.

-: بگو عزیزم.

-: ببین خدا! می دونی! می خوام بدونم وقتی باهات حرف می زنم و درد دل می کنم

صدامو می شنوی یا نه.

اصلاً می خوام هر وقت دعا می کنم، دعامو بشنوی. به حرفم گوش بدی.

می دونی! همین که بدونم یکی حرفم رو می شنوی برام کافیه.

-: من که بارها گفتم ادعونی استجب لکم.

تو هر دفعه منو صدا کنی جوابت رو میدم.

هر موقع منو صدا کنی میام و پای درد دلت می شینم و باهات حرف می زنم. اما وقتی اینقدر این گوش تو هر صدایی و هر سخنی رو شنیده و سنگین شده که صدای منو نمی شنوه، تقصیر من نیست.

-: واقعاً حرفام رو می شنوی؟!

-: واقعاً حرفات رو می شنوم.

-: ببین خدا! تو از همه چیز با خبری. همه چیز رو می دونی، مگه نه؟

-: بله!

-: از حاجتم، از نامه نا نوشتم، از حرف نگفتم، از وضع دنیام، از آخرتم، از ظاهرم، از

چیزی که تو دل دارم، … از همش خبر داری؟

-: آره همش رو می دونم

-: هق هق گریه هام رو می بینی؟

وقتی از بیچارگی و درموندگیم پیشت شکایت می کنم، حرفام رو می شنوی؟

وقتی از همه جا درمونده می شم و طرف تو میام، می فهمی که میام؟

صدای در زدنام رو می شنوی؟

-: بله بنده ام. می بینم. می شنوم. می فهمم. مگه نشنیدی ان الله بصیر بالعباد. مگه

نشنیدی ان الله سمیع الدعاء

-: می دونم. اما من…

-: هر جا که بری بازم بنده منی. اما از بس که باور نمی کنی که همشو می بینم و می شنوم اینقدر دل منو می شکونی.

-: الهی بمیرم!

-: بارها شده گفتم نرو. نفهمیدی! رفتی! هی دنبالت اومدم! به ملائک گفتم مبادا چیزی

بنویسینا صبر کنید تا لحظه آخر. بر می گرده ؛ ” اون عمل رو انجام نمی ده. ” اون حرف رو نمی زنه. ” اون …

هر چی ملائک گفتن بار الها ! این بنده سابقه داره. دفعه اولش نیست. اما گفتم: نه شاید

این دفعه عوض شده باشه. صبر کنید. چیزی ننویسید.

و اونا هم با من منتظر نشستن تا ببینن تو عوض شدی.

هی صدات زدم. گفتم: “” نرو. اما تو رفتی. گفتم: ” نزن. اما تو زدی. گفتم:

نکن. اما تو کردی. اخر سر منو پیش ملائک سر افکنده کردی. ملائک گفتن: بار الها! بازم  عوض نشد.

-: شرمنده ام.

-: هر دفعه همین حرف رو می زنی. هر دفعه هم می بخشمت. هر دفعه هم به روم سیلی می زنی.

-: شرمندتم . با وجود همه محبتی که بهم داری سرم زیره. با اینکه خیلی بدم اما تو خیلی خوبی.

به جون خودم می دونم که اگه یکی از این نعمتهایی رو که بهم دادی بخاطر این همه کفر

و ناشکریایی که می کنم ازم بگیری، کسی نمی تونه اون رو دوباره بهم بده.

به جون خودم می دونم اگر عزتی رو که تو چشم مردم بهم دادی و خوب می دونم که

لایق این عزت نیستم، اگه ثانیه ای از من بگیری تو همون یک ثانیه کسی دیگه حاضر

نیست بهم نگاه کنه. چه برسه به اینکه من رو به عنوان دوست، همراز و حتی فرزند

قبول کنه.

اگه بگیری کی می تونه اون عزت رو به من بر گردونه؟! می دونم که جز خودت هیچ کس.

خدا جونم! از روز برام روشن تره که جز تو پناهی ندارم. هر جا برم، به هر راهی برم،

به هر جا و مقامی برسم. باز اخر راه که رسیدم و دستم رو خالی دیدم تو رو صدا می کنم.

خیلی می ترسم یه روزی پیمونه گناه من سر بره و خشمت بگیره.

خیلی می ترسم که بگی به این بنده هر چی فرصت دادم آدم نشده.

خیلی می ترسم از لحظه ای که بخوای از من رو برگردونی.

خدا جونم! می دونم اینقدر نافرمانی و سرکشی کردم که لیاقت مهر تو رو ندارم.

اما…

اما بخشش صفتیه که فقط در خور شأن و مقام توست.

-: دلمو می شکنی. غم رو دلم میاری. غصه دارم می کنی. بعد می گی غلط کردم؟!

می دونی! هر بار که میای دلم نمیاد دست رد تو سینت بزارم؟!

چشمای اشک بارونت رو که می بینم از خودم خجالت می کشم که در رو بروت باز نکنم.

هر دفعه با روی گشاده در رو باز می کنم و به استقبالت میام به امید اینکه ایندفعه، دفعه دیگه رو درست می شی

اما تو میای نمک می خوری و نمک دون می شکنی

-: می دونم که با مدبر قرار دادن نفسم به خودم ستم کردم. اما خدایا! وای بر من اگر تو من رو نبخشی. خدایا! تو زندگیم این همه به من نیکی کردی من چطور می تونم باور کنم

که + لحظه مرگ ، منو تنها بزرای و خوبی خودت رو از من دریغ کنی!!! +
::: ما انسانها باید از خدا و قیامت بترسیم چون لحظه ای است که دیگه یار و یاوری مثل خدا نداریم . دقت کنید ، فکر کنید ، تمام بدنتون میلرزه وقتی فقط فکر می کنید که خدا باهاتون نیست بعد از مرگ 
امیدوارم تو این دنیا بتونید از پس شیطان بر آیید تا جلو خدا رو سفید باشید البته با کمک خودش

                                                    

چند قدم بيشتر نمانده!!!!!!!

                                 گفت اسكله چه خبر؟ * گفتم منتظر شماست تا برويد شهيد بشويد*

                       خنديد چند قدمي جلوتر رفت برگشت يك نگاهي كرد ودوباره شروع به حركت كرد

                                           جسدش را كه اوردند گريه ام گرفت. گفتم:

                                             من شوخي كردم)) تو چرا شهيد شدي؟

من از خدا خواستم

                                            خداوندا

                       باشد كه بيشتر تسلي دهم تا تسلي يابم

                         در پي فهميدن باشم تا فهميده شدن  

                 در پي دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

                             زيرا با دادن است كه ميگيريم

                 با فراموشي خويشتن است كه خويشتن را ميابيم

                    وبا بخشوده شدن است كه بخشوده ميشويم

                            و با مردن است كه زنده ميشويم

                      

                                                   


خداوندا

خدا همين جاست نيازي به سفر نيست

خدا همان گنجشكي هست كه صبح براي تو ميخواند

خدا در دستان مردي است كه نابينايي را از خيابان رد ميكند

خدا در اتو مبيل پسري است كه مادر پيرش را به بيمارستان ميبرد

خدا در جمله ي عجيب***شانسي اوردم است***

خدا خيلي وقته اسباب كشي كرده اومده پيش من و تو

*

خداوند كليدهاي گنجينه هاي خويش را در دستان تو گذاشته

چرا كه به تو اجازه داده است از او بخواهي

پس هر وقت كه تو بخواهي ميتواني درهاي رحمتش را با دعا بگشايي

و ريزش باران رحمتش را طلب كني

*

آنهايي كه به بيداري خداوند اعتماد دارند راحت تر مي خوابند

*شب هاي قدر*

زمردم دل بكن ياد خدا كن

         خدا را وقت تنهايي صدا كن 

                     در آن حالت كه اشكت ميچكد گرم

                                     غنيمت دان ما را هم دعا كن


امام صادق ع ميفرمايند:حضرت در باره شب قدر فرمودند(شب فاطمه است و قدر خداوند است پس هر كس حق شناخت فاطمه را به جا اورد شب قدر را درك كرده است)

    يا رب دل مرده مرا احيا كن

            بر روي گداي نيمه شب در وا كن

                    سوگند به قطره قطره خون علي

                                       پرونده اعمال مرا امضا كن

شهادت شفيع شيعيان و مولاي متقيان علي ع  تسليت عرض ميكنم

 -----------------------------------------------------------------------------------------

در اين شب قدر سرنوشت يك سال ما تعيين ميشود اين شبها را از دست ندهيم

و براي تعجيل فرج مولايمان دعا كنيم

اللهم عجل لوليك الفرج

                                     

خداوندا......

               خدايا

          عجب از آدمي!!!

                    كه نشانه هايت را ميبيند و انكارت ميكند

      وعجب از تو!!!

             كه انكارش را ميبيني و مهرباني ميكني........

                                

خداوند را دوست بدار

خداوند را دوست بدار....

مي گويند آن گاه كه يوسف در رندان بود

مردي به او گفت تو را دوست دارم 

يوسف گفت:اي جوان مرد دوستي تو به چه كار من ايد؟

از اين دوستي مرا به بلا افكني وخود نيز بلا بيني!

پدرم يعقوب مرا دوست داشت وبه سر ان دوستي او بيناييش را از دست داد 

ومن به چاه افتادم

زليخا ادعاي دوستي ميكرد و به سرزنش مصريان دچار شد

ومن مدت ها به زنداني شدم

اينك تو تنها خدا را دوست داشته باش

تا نه بلا بيني و نه دردسر بيافريني......

                                 

*ماه ميهماني خدا*

                         بسم الله الرحــــــــمن الرحــــــــــيم

شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن

عازم يك سفرم سفري دور به جايي نزديك

سفري از خود من تا به خودم مدتي هست نگاهم

به تماشاي خداست واميدم به خداوندي اوست


ميگويند هر وقت آب مينوشي بگو يا حسين ولي اين روزها كه آب ميبيني ولي نمينوشي بگو يا اباالفضل ع


     فرارسيدن ماه رمضان ماه بارش رحمت الهي پيشاپيش مبارك