سومین روز شهادت امام حسین و شهادت حضرت سجاد رو به همه تسلیت عرض میکنم..
سه روز است که زینب برادر را ندیده است...
بسم رب الزینب(س)وای از اسیری خانم زینب...
خواستم عصر عاشورا آپ کنم شانس باهاتون بود روزیم نشد و اجازه ندادن وگرنه همه رو میسوزوندم.موند حرفها توی دلم اگه شد سال دیگه..
یه اشاراتی کنم بر احوال خانم در این روزها و زبان حالی از حضرت سجاد...
استغفرالله.خواستم رمز بذارم خصوصی بنویسم پشیمون شدم ولی اگه میخوای بخونی اگه حالش بود و دلت پاک بود بخون که حقش رو ادا کنی..
از چند شب قبل گیر کردم توی اون حرفی که زدم.خانم وقتی شنید قراره سر امام حسین رو جدا کنند زیر گلو رو بوسید من گفتم شاید گفته کاری میکنم که هیچ خنجری کار ساز نباشه..
شمر اومد سمت گودال.خانم بالای گودال نشسته بود.با چکمه(میدونم غلط زیادیه ولی باید بگم دارم میترکم)پرید روی سینه.نشست سر رو ببره دید دست و بدنش شروع کرد به لرزیدن.حال عجیبی شد.به شدت عصبانی شد.خانم زینب طاقت نیاورد داد زد میخوای چیکار کنی؟اعتراض کرد.شمر عصبانی شد.. لا اله الا الله به خدا سالیانه مریض این روضه ام..
نامرد از روی سینه بلند شد.از گودال اومد بیرون رو کرد به خانم زینب.تمام قدرتش رو جمع کرد محکم سیلی زد به خانم طوری که پرت شد زمین.لذا همیشه گفتم حضرت زهرا اگه سیلی خورد اون طرف دیوار بود نگهش داشت تازه یه مرد مثل حسن باهاش بود اما زینب وسط بیابون تا ضربه خورد پرت شد وقتی شمر کارش رو تموم کرد سر رو گرفت سمت خانم زینب هنوز چشمهای ارباب و لباش تکون میخورد...
آقا هر ضربه ای به امام حسین زدند به حضرت زینب هم زدند.دیگه تیر و نیزه ای نبود با سپر خانم رو میزدند فقط میگن یه لحظه درد توی پهلوش پیچید یه نامرد با نیزه زد توی کمرش..
پا بر زمین مکش اینطور میکشی مرا
ای مصحفم آیه آیه مشو میکشی مرا
تو بگو چه کنم تنها توانم نمیرسد
صدای خرخر حنجر تو میکشد مرا
این گونه زل مزن به چشمم داداش خوبم
لبخند زیر دست و پای تو میکشد مرا
با هر لگد ضربه ای به من خورد
غصه مخور خوبه که دشمن تو میکشد مرا.
عباس بیا کمک چادرم کشید
این حمله ها ضربه بر سرم میکشد مرا
"فرشاد حداد"
گوشه گودال او گیر کرده بود
بغض ها در سینه ها گیر کرده بود
خشمناک با توپ پر می آمدند
بهر پامال تنش می آمدند
تا کشید خودش را گوشه ای
خصم پرید بر سینه اش با چکمه ای
تا ز گودال بیرون آمدند
سمت زینب با تشر می آمدند
تا که در رفت به سوی خیمه ها
چادرش را میکشید آن خصم آه
حال دیگر وقت خیمه هاست
وقت خلخال ز پای بچه هاست
"فرشاد حداد"
در لهوف ابن طاووس خونده بودم اسم طرف رو یادم نیست مختار بهش گفت تو توی کربلا چیکار کردی؟گفت فقط وقتی حضرت زینب خواست فرار کنه از گودال من چادرش را کشیدم خورد زمین..
وااای خدا چرا ما نمیمیریم...
بدتر هم هست دیگه بی حیاییه گفتنش..
در زمان اسیری تازیانه ها طوری بود که هم لباس رو پاره میکرد و هم بدن رو لذا میگن هر کس را خواستن بزنند حضرت زینب سپر بلا شد.تمام لباس ها پاره شده بود...
طوری شد وقتی رسیدند کوفه زنه اومد جلو گفت خانم این نذری رو بگیرید من نذر دارم.خانم گفت نذرت چیه.گفت من شاگرد قرآن حضرت زینب بودم نذر کردم باز او را ببینم خانم فرمود ای زن زینب منم... دیگه ظاهر طوری شده بود قابل شناسایی نبودند لذا به اونها لقب خارجی دادند آخه دیگه ظاهر و لباس شبیه مسلمین نبود..
اومد اون مردک از ارازل کوفه که چشم هیزی داد مزاحم خانم شد(آخه هی میگن تو کوفه چی شد نمیذارن دهن بسته باشه) دست دراز کرد سمت خانم جسارت کنه حضرت نگاه کرد به دستش همونجا دستش چوب شد
وای از اسیری.
اینا یه اشاراتیه.من نمیدونم چی شده که امام زمان میگه فقط برای اسیری عمه ام زینب صبح و عصر گریه میکنم..
---------------------------------------
شب شهادت امام سجاده از طرفی شب سوم امام حسین..
سه روز بدن امام حسین روز زمین ماند بعد سه روز امام سجاد اومد با کمک دهاتی ها حضرت رو دفن کنه..چه بدنی.من دو شب حال خوشی بهم دست داد دو تا شعر به ذهنم جاری کردند خیلی بده جرات خوندن ندارم بستم گذاشتم لای کتاب یکی برای سر امام حسین یکی بدن.سر رو قسمت نشد عاشورا بنویسم اما بدن رو میخوام بنویسم گذاشته بودم اول کربلا بخونم بعد نشون بقیه بدم اما اگه قسمت بشه اربعین میرم کربلا شاید تا سال دیگه زنده نباشم بذار بنویسم:
اومد امام سجاد بدن رو دفن کنه.تمام اتفاقات بد بدن ارباب غروب بود و کسی چیزی ندید.حالا روز امام سجاد اومده:
گرد عالم همه گشتم تا تو را پیدا کنم
همه جا بود اثر تو گو کجا پیدات کنم؟
مثل اکبر شدی و قاسم و عباس بابا
من سجاد مات گشتم،چندتایی تو بابا؟
من قرار بود تنت دفن کنم و بروم
حال باید تکه تکه به دنبال تنت من بدوم
گرف افتاده به کارم،بیقرارم،چه کنم؟
مشکلی عظماست تن تو ،چه کنم؟
آخر بابا چرا انقدر تو پاشیده ای؟
ریخت و پاش کردی خودت را،انقدر پاشیده ای
فکر من را تو نکردی که چطور جمعت کنم؟
رحمة الواسعه، آخر چطور جمعت کنم؟
اشتباهم همه این بود که تمیزت کردم
از سنان و سنگ و نیزه من تمیزت کردم
حال ماندم این همه اکبر چطور من جمع کنم
مانده ام من کو جوانان تا عبایی پهن کنم
راستی راستی شکر عمه،این صحنه ندید
خوب شد بر تن تو او شب رسید
وقتی دست زیر تنت کرد و بلندت میکرد
تیر و نیزه دوخته بودت،بهم وصلت میکرد
هر چه دستت بزنم ،پهن تر میشوی
خیلی نرمی ترسم درهم تر شوی
نامردها غارتت کردند پدر
خیلی سخت است این مصیبت ای پدر
راست گفتی آنروز بر نعش حسن
در عالم یک نفر غارت زدست آن هم منم
باید فکری کنم از برای این بدن
یک نفر یک بوریا آرد زودتر نزد من
عمه ام در راه است و وقت تنگ
او نباید که ببیند،این پاشیده بدن
ای خدا یاری ام کن مریز تو آب رویم
گو کجاها را بگردم،کدام صحرا بجویم؟
نه انگشت هست جایش،نه دست و پیکری
نه لباسی،نه کفشی،نه آن انگشتری
تن او گشته تن های بیشمار
دفن کردن بی حصیر باشد محال
شکر الله که وقتی عمم زینب رسید
دفن بود آن ماجرا،چیزی ندید
"فرشاد حداد"
فقط انقدی بگم که وقتی بدن رو توی حصیر گذاشت و خواست دفن کنه از لای حصیر بدن میریخت.
میگن قبلا یک بار قبر امام حسین خراب شده بود اومدن درستش کنن.سنگ قبر رو برداشتند دیدند روی بدن خار و خاشاکه...
ببخشید میدونم خیلی بد نوشتم راضی ام هرکس هرچی خواست بهم بگه...
لطفا فقط خودتون بخونید و راضی نیستم این پست رو جایی بنویسید..
حق کپی کردن ندارید..
دعام کنید
وعدمون ایشالله اربعین کربلا..