می گویند شیطان در این ماه به غل و زنجیر است...
چشمها را باید شست...
شیطان منم که آزادانه پرسه می زنم...
آن که به غل و زنجیر است شاگردم است...
خدایا شیطان درونم را به اسارت بگیر تا کمی بندگی کنم...
خدایا هوای نفسم بر من غلبه کرده...روزه شده بازیچه ام...
نقابی که بدیهایم را می پوشاند...
خدایا کمک کن تا در این ماه درونم را از سیاهی پاک کنم...
کمک کن زلالی این ماه را دریابم و مغلوب شیطان درونم نشوم...
هی دوست مجازی!
چگونه بگویم مجازی هستی وقتی حقیقت وجودت تمام وجودم را فراگرفته...
و دنیای کوچکم را به دنیای بزرگت وصل کرده...
و قلبم را به قلبت گره زده ...
و دستانم را با حرارت دستانت گرما بخشیده...
ای حقیقی ترین یادگار روزهای مجازیم...
ای گرانمایه ترین هدیه معبودم...
ای دوست داشتنی ترین طعم شیرین زندگیم...
می دانم که می دانی دوستت دارم...
و بدان دوست داشتنم با وجود نازنینت در کنارم ابدی شده است ...
و من این ابدیت را تا ابد دوست خواهم داشت...
آغوش پرمهرت جاودانه باد...
پی نوشت:یکی از دوستان مجازی دو روزی میهمان منزل ما بود...دوستی که از طریق همین وبلاگ با او و خانواده با محبتش آشنا شدم...و از این بابت خدا را بسیار شاکرم که دوستیمان جنبه خانوادگی یافت...
خدایا شکرت به خاطر آشنایی و دوستی با این خانواده بسیار محترم...
امیدوارم اگر کوتاهی از طرف من و همسر و فرزندانم صورت گرفته این بزرگواران به بزرگی و منش زیبایشان ما را عفو بفرمایند...
بزرگواران برایتان بهترینها را از خداوند منان خواستارم...
وشما را به خالق خوبیها می سپارم...
یا حق...
خدا نوشت:
خدایا دیگر نمی گویم ...چرا من؟
آنقدر در زندگی به من لطف داشته ای که نداشته هایم اندک و داشته هایم وسیع است ...
چرا که من تو را دارم....تویی که همه چیز من هستی...
همه نداشته هایم با وجود تو جبران می شود...
خدایا دوستت دارم...