کِلک های جیران

الهی...شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عیان...

کِلک های جیران

الهی...شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عیان...

چشمها را باید شست

می گویند شیطان در این ماه به غل و زنجیر است... 

چشمها را باید شست... 

شیطان منم که آزادانه پرسه می زنم... 

آن که به غل و زنجیر است شاگردم است... 

 

خدایا شیطان درونم را به اسارت بگیر تا کمی بندگی کنم... 

خدایا هوای نفسم بر من غلبه کرده...روزه شده بازیچه ام... 

نقابی که بدیهایم را می پوشاند...  

خدایا کمک کن تا در این ماه درونم را از سیاهی پاک کنم... 

کمک کن زلالی این ماه را دریابم و مغلوب شیطان درونم نشوم... 

 

از مجاز تا حقیقت

هی دوست مجازی! 

چگونه بگویم مجازی هستی وقتی حقیقت وجودت تمام وجودم را فراگرفته...   

و دنیای کوچکم را به دنیای بزرگت وصل کرده... 

و قلبم را به قلبت گره زده ... 

و دستانم را با حرارت دستانت گرما بخشیده... 

ای حقیقی ترین یادگار روزهای مجازیم... 

ای گرانمایه ترین هدیه معبودم... 

ای دوست داشتنی ترین طعم شیرین زندگیم... 

می دانم که می دانی دوستت دارم... 

و بدان دوست داشتنم با وجود نازنینت در کنارم ابدی شده است ... 

و من این ابدیت را تا ابد دوست خواهم داشت... 

آغوش پرمهرت جاودانه باد... 

 

پی نوشت:یکی از دوستان مجازی دو روزی میهمان منزل ما بود...دوستی که از طریق همین وبلاگ با او و خانواده با محبتش آشنا شدم...و از این بابت خدا را بسیار شاکرم که دوستیمان جنبه خانوادگی یافت... 

خدایا شکرت به خاطر آشنایی و دوستی با این خانواده بسیار محترم... 

امیدوارم اگر کوتاهی از طرف من و همسر و فرزندانم صورت گرفته این بزرگواران به بزرگی و منش زیبایشان ما را عفو بفرمایند... 

بزرگواران برایتان بهترینها را از خداوند منان خواستارم... 

وشما را به خالق خوبیها می سپارم... 

یا حق...

امیر محمد در عتبات

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نمی گویم چرا من؟!

سخنان زیبا و آموزنده یک قهرمان!

آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد. یکی از طرفدارانش نوشته بود:

چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب کرد؟

او در جواب گفت:
در دنیا، 50 میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند.50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می کنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال … و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم خدایا چرا من؟

…. و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم، نیز نمی گویم خدایا چرا من؟ 

 

 پی نوشت:وقتی جواب آرتور رو خوندم واقعا متعجب شدم! 

یک جوانی که مسلمان نیست ولی ایمان بسیار قوی دارد... 

ای کاش شناخت من هم از خدا حداقل به این اندازه بود... 

 

 خدا نوشت:

خدایا دیگر نمی گویم ...چرا من؟

 آنقدر در زندگی به من لطف داشته ای که نداشته هایم اندک و داشته هایم وسیع است ... 

چرا که من تو را دارم....تویی که همه چیز من هستی... 

همه نداشته هایم با وجود تو جبران می شود... 

خدایا دوستت دارم...

اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.